بیرجندکده
فرهنگی.تاریخی.هنری.ادبی.طنز.اجتماعی..خلاصه همه چی..
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : bigharar
جنگ چمبلوسک خان دوم با تیمور یکی از روزای گرم تابستونی که عرق از سر و گوش آدم اّمشرید،چمبلوسک خان دوم در مزرعه خود مشغول کار بود که پیکی از جانب تیمور رسید... پیکچی دستوری از طرف تیمور آورده بود که بنا به آون چمبلوسک خان باید تا غروب آفتاب خودش و سرزمینش رو تسلیم تیمور می کرد وگرنه آتیش تیمور چمبلوسک رو تو خودش می سوزوند. چمبلوسک خان با غیرت و تعصبی که به چمبلوسک و مردمش داشت بدون هیچ معتلی با یه در خیکی پیکچی تیمور رو از مزرعش بیرون کرد و گفت:تیمور بوووووووووووق خورده که بخواد به چمبلوسک حمله کنه برو بهش بگو این بووووووووووق خوردنا بهش نیامده خلاصه هرچی فهش و ناسزا یاد داشت به پیکچی گفت تا به تیمور بگه... تیمور با شنیدن این ماجرا تصمیم به حمله ای تمام عیار گرفت،پس به سمت چمبلوسک راه افتاد.پس از رسیدن به دروازه های چمبلوسک فریاد کشون و نعره زنون چمبلوسک خان و صدا می زد... القصه چمبلوسک خان با تیمور قرار جنگی برای صبح فردا در کنار دریاچه ی چغوک پرپروسک گذاشت. و...
چو شد صبح،چمبلوسک خان بپوشید گبر نگهبان چمبلوسک کرد بر تن گبر ببر گرز گرانی را بر کمر بر ببست بر آن الاغ چست و چایک بر نشت رفت به کارزار و سر بالا گرفت همی شد از راه رفتن تیمور در شگفت خروشید و گفت:ای تیمور لنگ هماوردت آمد ، بیرون بیاور کلنگ چو بشنید تیمور این سخن از آن چمبلوسک شوخ و کهن بخندید و گفت:ای چمبلوسک خان اینک خون تو را ریزم درون فنجان چنین گفت چمبلوسک خان به آواز سخت که ای شاه سر خوش و نیک بخت تو را گر همی یار باید بیار مرا یار هرگز نیاید به کار نهادند پیمان دو جنگجو که کس نباشد بر آن جنگ فریاد رس
خلاصه چمبلوسک خان و تیمور با هم در آویختند. چمبلوسک خان در همان ابتدا با ضربات سنگین کُنگرشت « آرنج » خود تیمور را وَر زمین کُفت « زد » و تیمور برای اینکه کم نیاره دوباره بلند شد و چمبلوسک خان برای تمام کردن جنگ چنین کرد: بکَفت چمبلوسک خان گرز را بر کله اش بِشَرید خون بر تن و پاچه اش همی گفت که ای دادار هور فزاینده دانش و فَر و زور تو دانی که او ظلم می کوشید همی جنگاوری و گُنده گویی می کند همی فروشید همیدر مرام ما چمبلوسکی ها نباشد چنین کسی گنده گوزی کند نبیند جز این جوان مردی من به پیشت باشد ضمین تویی آفریننده چمبلوسک و زمین
خلاصه اینجوری بود که چمبلوسک به دست تیمور نیفتاد و علاوه بر این تیمور که آدمی خون خوار بود فهمید دنیا دست کیه و از اون به بعد به قول معروف گنده گویی نکرد... بعد از این ماجرا یکی از شعرای صاحب سبک چمبلوسک به نام میر کتل شعری سرود که با هم زیر لب زمزمه میکنیم که از آن به بعد سرود ملی چمبلوسک شد:
گر بیایی چمبلوسک و گر کنی نیرنگ ها پاسخت را می دهند آینجا تمام سنگ ها چمبلوسک باشد سرای پهلوانان دلیر در میان دست هاشان یاوه گویان چون خمیر در کتاب درس اینجا جای « بابا آب داد» می نویسند که « پدر ما را دلیری یاد داد » الغرض اینجا مروت خانه ی اهل صفاست خاک پاکش زادگاه مردمان با خداست. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب
پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
|||||||||||||||||
|